روز دهم
صبح روز 6 مهر ساعت 5صبح بود که نافت افتاد و من برات نگهش می دارم تا بزرگ بشی ببینیش ......
دیروز بعد از 11 روز که مامان مینو پیش ما بود دیگه رفت خونشون نمی دونی چقدر گریه کردم مثه اینکه هنوز خودم بزرگ نشدم هنوز آخه واقعاٌ هنوز نگهداری از تو برام سخته عزیزه دلم ولی خب دیگه باید عادت کنم چه می شه کرد امروز دو ماه که سرکار نمی رم واقعا سخته تو خونه نشستن ولی از وقتی که به دنیا اومدی سرم خیلی گرمه و نمی فهمم چه جوری صبح و شب می شه .... طبق معمول هم که شبها همش بیداری و نمی زاری من بخوابم البته یه جورایی دیگه عادت کردم
اگه بدونی نفسهات چه بوی خوبی داره انگار که 100 سال که میشناسمت و بودی عاشقتم بردیا کوچولوی من
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی