شازده در پایان 17ماهگی

شازده کوچولوی مامان امروز ماهت تموم شد و رفتی تو 18 ماهگی و داره 1 سالو نیمت می شه پارسال عید 6ماهت بود امسال عید 1 سال و نیم وایییی باورم نمی شه پسر خوشگل مامان و بابا داره بزرگ می شه.....

پسرم خیلی خیلی شیطون شدی (از دیوار راست می ری بالا) یا رو دسته ی مبلی یا پشت تلویزیون یا داری یه خرابکاری می کنی دائی مسعودت می گه اسمت روته پسر بچه دیروز داشتی اشکمو در میاوردی نمی دونستم باید باهات چیکار کنم کلا با اسباب بازیهات زیاد کاری نداری فقط به وسایلی که بهت مربوط نیست کار داری ..... خیلی داری سعی می کنی حرف بزنی کلمات و هر چند نامفهوم ولی می گی و منظورت رو می رسونی .ای عشقم برای اون روز لحظه شماری می کنم که باهام حرف بزنی .

عید نزدیکه و همه در تکاپوی خونه تکونی و خرید چند روز پیش با تینا رفتیم خیابون سنایی برات کفش طبی بخریم کلی ذوق کردی و خوشحال بودی از اونجا هم رفتیم خیابون بهار برای لباست وای کالی خوشحال بودی از اینکه خودت راه می رفتی و کلی نی نی مثه خدت دیدی و مغازه ها و چراغ و ... تازه از این بادکنک فروش ها هم اونجا بود و پاتو کردی تو یه کفش و بادکنک خواستی وای من و تینا مرده بودیم از خنده که دیگه شروع شد با شما اومدن بیرون همانا و این و می خوام اونو می خوام همانا

2 اسفند هم وقت آتلیه داریم می ریم تا با لباسهای خوشگلت عکس بگیریم.

از کارهای جدیدت هم اینکه نماز می خونی مسواک می زنی   همش می گی بریم حموم و دست می کشی به سرت  دوست داری همش خودت غذا یا صبحونه تو بخوری و جارو برقی نمی تونم از دست تو جارو کنم عزیز مامان در عین حال که شیطونی ولی کاملا می فهمی و کافیه هر چیزی و یکبار ببینی زود یاد می گیری و می فهمی و از همه مهمتر تو عسلییییییییییییییییییییییییی

یه آلبوم خوشگل هم خریدم و کلی از عکسات و از به دنیا اومدنت تا الان چاپ کردم              

اینم چند تا عکس از پایان 17 ماهگیت

این کار جدید جنابعالیه کلی وسایل از این ورو اون ور میاری پرت می کنی تو تختت و این جوری می ری نگاشون می کنی