بردیابردیا، تا این لحظه: 12 سال و 8 ماه سن داره

برای پسرم بردیا

یه ویروس بد

1391/10/25 1:26
نویسنده : مامانه بردیا
383 بازدید
اشتراک گذاری

١٨ دی تولد دائی علی بود و همه خونه مامان مینو دعوت بودیم غذا هم کباب بود و از اونجا که خیلی کوبیده دوست داری زیاد خوردی و یه عالمه میوه تازه همش شمع دائی علی رو هم فوت می کردی خلاصه فردای اون روز بیرون روی پیدا کردی اما نه زیاد منم زیاد توجه نکردم آخه سوپ قلم هم بهت داده بودم فکر کردم از اونه ..... شب شد و بابایی اومد گفت فرداش دو تا امتحان داره منم گفتم پس زود بخوابیم و خوابیدیم که شما ساعن 1 یهو از خواب پریدی و نخوابیدی تا 3 که دوباره بیرون روی و همراه با تب وای نمی دونی وقتی دیدم بدنت گرمه چه خالی شدم عزیزم تا ساعت 6 صبح خواب و بیدار بودم که دیدم وژبا وجودی که بهت استامینوفن داده بودم تبت رفته بود بالا بابایی هم بیدار شد و رفتیم بیمارستان تور راه هم بالا آوردی بیچاره بابایی ساعت 8.30 امتحان داشت و تا ساعت 7.45 هنوز بیمارستان بود دکتر ازت نمونه مدفوع گرفت و چون بالا آورده بودی بهت امپول ضد تهوع زدو گفت باید بمونید تا دیگه بالا نیاره بهت او آر اس دادیم کم کم دیگه به بابایی گفتم تو برو امتحانت و بده طفلکی های بابا و مامان بابایی ساعت 8 خودشونو رسوندن بیمارستان و بابایی رفت ....... دیگه ما تا ساعت 11 اونجا بودیم و بعد اومدیم خونه و شما حالت خوب نبود ولی تا شب بهتر شدی و تبت بند اومد ولی تا دیروز هم بیرون روی داشتی امان از دست این ویروس بد.............

دیروز 23 دی هم دوستم مژگان و دوست جنابعالی وانیا خانم اومدن خونمون ناهار و کلی به شما و ما خوش گذشت ولی تو کار بد خیلی کردی و دوستت و میزدی البته شاید هم ابراز علاقه می کردی ولی وانیا خانم هیچی نمی گفت اینم یه چند تا عکس از شما دوستان

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)