بردیا جونم تولدت مبارک

نفس مامان وبابا عشق مامان و بابا تمام زندگی مامان و بابا سالگیت مبارک

همین الان که برات دارم می نویسم پارسال همین موقع شما 2ساعت بود که به دنیا اومده بودی عشقم شما ساعت 8صبح دوشنبه 28/6/90 چشم به جهان گشودی و من و بابایی رو از دلتنگی در اوردی نمی دونی چه لحظه ی با شکوهی بود وقتی دیدمت هنوز برام قشنگه و تازگی داره بهترین لحظات دنیا بود وقتی برای اولین بار دیدمت و بغلت کردم (گریه ام گرفته) کاشکی الان خواب نبودی و بغلت می کردم بردیا پسر گلم نفسم روحم همه چیزم تا آخر عمرم عاشقتم و در کنارتم دوستت دارم

پریروز با عمه نیکا و دختر عمه بابایی هدیه رفتیم شمارو بردیم آرایشگاه برای تولدت موهاتو کوتاه کنیم آخه خیلی بهم ریخته بود موهات وای نمی دونی آرایشگاه و گذاشتی رو سرت ولی خیلی ماه شدی عشقم انگار مرد شدی وای بخورمت تازه مهمون عمه نیکا هم شدی همه پول مو کوتاه کردن جنابعالی و داد .

دیروز هم با تینا و ساینا رفتیم برای گیفت های دوستات که میان تولد کادو خریدیم عزیز دلم کلی کارهای تولد و انجام دادیم 2روز دیگه ست غذاهارو هم سفارش دادیم صندلی و میز کیک عکس تم تولد (البته خود مامان درست کرده ها)وایییییییییییی مامانی کلی کار برات انجام دادی خدا کنه خوب بشه تقریبا 40 نفر مهمون داریم 10 نفر از دوستات و یه مقدار از فامیلهای بابایی و فامیل های مامانی به امید خدا زود زود بعد از تولد عکسهاشو برات می زارم الانم برم صبحانه آماده کنم بابایی از حموم بیاد بیرون تا با هم صبحانه بخوریم چون امروز به خاطر روز تولد تو و من مونده خونه آخه ما خیلی بابایی و کم می بینیم هههههههههه جفتتون و دوست دارم پسرهای من