پسر بلند بلند خندید
پریشب خونه مامان طاطا بودیم کلی شیرین کاری می کردی و خودتو تو دل بابا منصور مامان طاطا جا می کردی که تو بغل بابایی بودی و یه دفعه مامان طاطا پتو تو رور انداخت روی سرش و بلند کرد وبه تو گفت دالیییییییییییی دالیییییییییی .................... آقا بردیا نمی دونی چه خنده های بلندی کردی همه خشکمون زده بود چند بار این کار و تکرار کرد و توام بلند بلند می خندیدی وای هممون تعجت کرده بودم که بابا منصور شروع کرد خودشو زدن که تو یهو ترسیدی و زدی زیر گریهههههههه از اون گریه ها .......... شب وقتی اومدی خونه وقتی که رو پام تکونت می دادم تا بخوابی وقتیه که خوابت برد شروع کردی به خندیدن تو خواب می خواستم بیدارت کنم و بخورمت ........
الهی قربونت برم که همش هر روز یه کار جدید می کنی
تازه یه چیز دیگه قلقلکی هم هستی