بردیا می ره مهد کودک
پسر عزیز و با هوش من از دیروز 7 خرداد 93 می ری مهد کودک نزدیک خونمون خیلی بیشتر از کارگاه کودک و مادر دوستش داری مربی های خوب و مهربونی داره امروز که روز دوم بود تا گفتم بریم مهد گفتی بریم خداروشکر که دوست داری به امید خدا اونجا چیزهای جدید یاد بگیری و بزرگ بشی عشقم . خیلی هوا گرم شده البته یه چند روزی باد و بارون و طوفان شدیدی بود .
بردیا جونم ماشالا خیلی شیرین زبونی اصن یه حرفهایی می زنی که نگو مثلا دیروز بردمت حموم یه مدتیه که از شامپو کردن سرت بدت میاد همینکه سرتو شامپو کردم و داشتم می شستم با ناله مگفتی : ای خدا یکی به دادم برسه ...... وای مرده بودم از خنده
خاله مهناز می گه خدا یه پسر بهت داده دیگه هوس دختر داشتن نکنی. قربونت برم من عسلی.
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی