پایان 27 ماهگی شازده کوچولو
عسل مامان ماهگیت هم تموم شد و به سلامتی 1 ماه بزرگتر شدی ...... نمی دونم از شیطونیهات بگم یا از شیرین زبونیهات بگم یا از هوشت که من و بابایی کافیه یه حرفی یا یه کاری رو جلوت انجام بدیم و شما سریع یاد می گیری همه ی اشیا ء و می شناسی حتی چیزهایی که من حتی فکرشو نمی کنم . مثلا چند روز پیش خونه ی مامان طاطا بودیم و من و عمه نیکات رفته بودیم خرید و من تو خریدهام یه س.هان ناخن هم برای خودم گرفته بودم ، داشتیم خریدهامون رو به مامان طاطا نشون می دادیم که یهو تو گفتی اِ مامان سوهان ناخن خریدی ؟؟!! ماهم کلی تعجب کردیم و کلی هم خوردیمت ..... جمله های جالبی می گی مثلاً دیگه میل ندارم ... چه باحاله ....... خسته شدم بریم بخوابیم ..... و شعرهایی مثله عروسکها چه جایین مادر بزرگ بیایی (این شعرو طاطا یادت داده) تا می گیم شعر طاطا رو بخون زود این و می خونی .... آی خه دا چی کار کنم وای چه کنم آی چه کنم (اینم عمو نه نید - عمو نویدت یادت داده ) دیگه عمو زنجیرباف - رنگین کمونه - حسنی و می خونی .
مامان طاطا به بابا نیما گفته زبون جنابعالی به من رفته و بامزه حرف می زنی
شب یلدا هم خونه دایی مسعودینا بودیم و کلی خوش گذشت تولد خاله مهناز هم که 3 دی بود مثله همیشه شب یلدا جشن گرفتیم .
سال نو میلادی هم نزدیکه دوباره دمه خونه ما پر شده از بابانوئل تو خیلی دوست داری و تا میریم بیرون می گی کیریسمس مبارک