پایان 25 ماهگیه شازده کوچولو

آقا بردیای گل ما ماهگیت هم تموم شد به سلامتی . عسل مامان خیلی خوب جمله می گی حتی گاهی وقتها من تعجب می کنم که این جمله های سخت رو از کجا یاد گرفتی از روی کارت های آموزشیت 6 تا کلمه می تونی بخونی : بابا - آب - مو - جارو - گل - توپ . عزیزم خیلی باهوشی از خدا تشکر می کنم به خاطر این استعداد و هوش . کمی آروم تر شدی و بیشتر سرگرم سی دی و اسباب بازیهات می شی . نوه همسایه بالاییمون اسمش غزل تو بهش می گی غزل خانوم تو خونه هی موبایلتو بر می داری و می گی : الوووو غزل سلام  خانم بیا اینجا بادکنک بخر بیا ..... وای بیچاره غزل خانم بادکنک هم باید بخره برای جنابعالی 5شنبه 9 آبان هم عروسی عمه غزل خانم دعوتیم ولی من و بابایی تصمیم گرفتیم شمارو نبریم شما تشریف می برید پیش بابا منصور و مامان طاطا .

بردیا خیلی شیرینی مثه یه حبه قند نمی دونم جه موهبتی در حق چه کسی کردم و خدا خوشش اومده و تو رو به من هدیه داده الهی شکر که تورو دارم من و بابایی و تو خیلی همدیگرو دوست داریم بابایی خیلی برای آینده من و تو تلاش می کنه همینجا بهش می گیم بابا نیمای مهربون دوستت داریم .