دوباره آرایشگاه
امروز 26 خرداد 1392 رفتیم با همدیگه آرایشگاه مردونه دمه خونمون کلی برات خوراکی بردم که باهاشون حواستو پرت کنم تا آرایشگر موهاتو کوتاه کنه. آرایشگر خیلی مهربون بود و خودش هم کلی سرگرمت کرد با یه آبپاش البته همه جارو خیس کردی کلی موهات و خوشگل کوتاه کرد اینقدر ازت خوشش اومده بود هر چی من می گفتم خوبه مرسی کافیه می گفت نه یه کم دیگه خوشگلتر هم می شه آخر سر هم یه سشوار خوشگل برات کشید و برات ژل زد نمی دونی چه جیگری شدی با خودم گفتم هزارتا دختر و می کشی تا خونه برسیم ههههه عشقم عاشقتم .
دیروز 25 خرداد هم دورهمیمون بود با فامیلهای بابایی تو پارک بهشت مادران من و تو مامان طاطا میزبان بودیم و کلی خوراکی بردیم پارک 26 نفر بودیم کلی خوش گذشت و کیف کردیم .
اینم از عکس شازده پسر خوشتیپم (البته خیلی شکل بابایی شدیا)
وای ماشالا بزنم به تخته چشم نخوری عسلم خیلی جیگــــــر شدی