دومین شب یلدای شازده پسرم بردیا
انار شیرین مامان دومین شب یلدات مبارک
و دومین پاییز زندگیت هم تموم شد و شما گل پسرم بزرگتر شدی عزیزم شب یلدا خونه دایی مسعودینا بودیم با خاله هات خیلی خیلی خوش گذشت اینقدر شادی کردیم و خوراکی های خوشمزه خوردیم که نگو البته شما هم خوردی هندونه انار و بیشتر دوست داشتی .
از کارهای جدیدت بگم که مثه من تلفن و میزاری رو شونت و ادای حرف زدن در میاری وای نمی دونی چقدر بامزه این کار و می کنی آخه از من یاد گرفتی تو کارهای خونه به من کمک می کنی البته بیشتر شبیه خرابکاریه تا کمک مثلا می گم بردیا این و بنداز آشغالی می ری پرتش می کنی پشت مبل یا تو مینی واشت تو آشپزخونه یا وقتی لباسشویی کارش تموم می شه می خوام پهنشون کنم تند تند لباسارو درشون میاری می دی به من اگه من دیر بگیرم ازت میندازیشون رو زمین بیچاره مینی واشت که شده جعبه ی اسباب بازیهات و هرچی دستت میاد میندازی تو حتی گل سر من و شونه و .... هر چی که گم بشه اونجا پیداش می کنم
اینم از عکسهای بردیا خوشگل خودم در شب یلدا