11 شهریور
امروز یه مقدار خونه تکونی داشتم البته کار چند روز در میونه منه چون شما چاردست و پا می ری همش باید خونه تمیز باشه دیگه خلاصه بعد از ظهر بود که تینا زنگ زدو گفت بریم تیراژه ماهم حاضر شدیم و رفتیم اول طبق معمول رفتیم پیش بابایی و یه مقدار اونجا بودیم بعد من یه مقدار خرید داشتم و رفتیم که تو پاساژ بچرخیم که یهو پشت یه ویترین مغازه یه لباس دیدم برای جنابعالی که داغون شدم و رفتم و برای تولدت خریدم هورااااااااااااااا نمی گم چیه چون سوپرایزه بعدشم شام خونه مامان طاطا بودیم مامانی و عمه نیکا هر چه گفتن چه لباسی من نگفتم هههههههههههه خب الانم نمی گم تا تولد همش 19 روز دیگه مونده
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی