افتتاحیه مغازه بابایی
و اما روز اول شهریور بابایی مغازش رو افتتاح کرد بابایی یه مغازه گرفته تو پاساژ بزرگ تیراژه مغازه موبایل و لوازم جانبی موبایل و... بزرگ که شدی می ری و پیش بابایی کار می کنی البته از الان تقریبا من و جنابعالی هر روز اونجائیم آخه طبقه آخر پاساژ شهربازیه سرزمین عجایب و شما هم که عاشق شهربازی و چراغ . هر وقت که تا وارد پاساژ می شیم چرخ و فلک شهربازی و نشون می دی و می گی گه گه گه گه الهی قربونت برم که اینقدر حالیته عزیزه دلم بابایی هم می گه آخر شما دوتا من و ورشکست می کنید ماهم می گیم آخه بابایی دلمون برات تنگ شده بود اونم می خنده می گه آره جون خودتون هههههههههه همه اومدن دیدن مغازه خاله و دائی و عمه و مامان بزرگها . چند روز پیش هم از تیراژه لباس خریدم آخه عروسیه پسر عموی باباییه ولی فکر نکنم شما رو ببریم آخه سرو صدا برای پسر قشنگم ضرر داره