جشن دندونی آقا بردیا
پسر خوشگلم 8 روز بعد از اینکه اولین مرواریدت دراومد مامانی برات مهمونی گرفت یه مهمونی باشکوه کلی شازده و پرنسس هم بودند (شازده هامون - پرنسس وانیا - پرنسس آروشا - پرنسس سوفیا - شازده صدرا - شازده رادین - شازده نریمان ) و دخترخاله هات دنیز - دیبا - آریانا - دیانا _ دختر دائی هات تینا - ساینا و خاله هات و رندائی لیدا - زندائی اکرم (زندائی مامانی) و دختردائی مامان نسیم و دوتا مامان بزرگهات .خیلی همه چیز خوب بود تازه تو برای اولین بار تو جشن دندونیه خودت سرسری کردی روز قبلش هم که با روروک راه می رفتی الهی مامان قربونت برهههههههههههه
این شعر قشنگ هم روی کارتهای هدیه (گیفت ها) نوشته شده بود :
چند وقتی بود که لثه هام می خارید اشکای من مثه بارون میبارید
حوصله همه سر اومد دیگه مامان می گفت که در نمیاد دیگه
یهو یه شب با گریه که خوابیدم صبح پاشدم یه چیز خوبی دیدم
مروارید سفید و زیبایی بود می خندیدم تو دهنم پیدا بود